آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

دخترم هدیه ای از جانب خدا

اولین عروسی

امشب عروسی مهسا دختر عمه بابا حساممه و من تیپ زدم و به همراه مامان و بابا با کلی ناز و عشوه میریم عروسی این اولین عروسی عمرمه که میرم و حسابی هم بهم خوش می گذره و بیشتر فامیلهای پدریم تو این عروسی می بینم.عکسم ببینین چقدر خوش تیپم. اینم من و مامانی و بابایی در شب عروسی. ...
26 اسفند 1392

تولد آراد

آراد کوچولو اول فروردین به دنیا اومده بود ولی چون روز اول عید معمولا همه گرم دید و بازدید بودند و لحظه سال تحویل بود عمه بهناز تولد آراد رو 15 روز زودتر گرفت من امروز 7 ماهه می شدم و جشن تولد یکسالگی آراد مصادف شده بود با 7 ماهگی بنده. خیلی بهم خوش گذشت و کلی من و آراد رقصیدیم و بادکنک بازی کردیم با هم شمع فوت کردیم و سرمون هم کلاه گذاشتند چه کلاه بزرگ و قشنگی. عکس هاش براتون می ذارم تا حالش ببرین.   ...
25 اسفند 1392

جشن دندونی

آرشیدا چند روزی بود که بی قراری می کرد و لثه هاش هم متورم و سفت شده بود و دندون بالاش یه سفیدی زده بود قاشق که زدم دیدم تق صدا داد خوشحال شدم از اینکه دخترم اولین دندونش در حال در اومدنهگاهی سرش داغ می شد و گاهی هم بی قراری می کردو آب دهانش خیلی می ریخت و حتی ژاهای دختر کوچولوی ما هم کلی سوخته بود . طبق یک سنت قدیمی می گفتند باید آش دندونی بپزی تا دندون راحتتر و بی درد تر در بیاد. من چون همیشه عاشق جشن و شادی بودم تصمیم گرفتم به مناسبت این روز قشنگ یه جشن دندونی ترتیب بدم تا همیشه در خاطره ها بمونه و از همه مهمتر خاطره قشنگی بشه برای آرشیدا کوچولو که وقتی بزرگ شد و عکس های اونروز رو دید لبخند به روی لبای قشنگش نقش ببنده . جشن دندونی ج...
20 اسفند 1392

رفتن مامان ماتی

امشب 22 دیماه بود و مامان بعد از 6 ماه دوباره بر می گشت آمریکا غصه دار بودم به این فکر می کردم که اگه مامان بره من از پس بزرگ کردن آرشیدا به خوبی بر نمیام آخه در طول این مدتی که مامان ایران بود بیشتر کارهای دخترم به عهده مامان بود و کارهای خونه هم با کمک هم انجام می دادیم خیلی دست تنها می شدم و برای منی که از بچه داری هیچی نمی دونستم سخت بود بخوام به تنهایی همه کارهای خونه و دختر نازم انجام بدم البته بابایی کنارم بود ولی اونهم مثل من چیزی از بچه داری و بزرگ کردن کودک نمی دونست به هر حال باید با این وضع  کنار میومدم غیر از خودم آرشیدا هم به ماتی خیلی عادت داشت و نبودن اون آرشیدا رو هم کلافه می کرد با همه این اوصاف برای مادر گلم آرزوی سل...
22 دی 1392
1